وبلاگ شخصی میلاد رشیدی



آغاز سال نوی تحصیلی بهانه‌ای شد تا به جایگاه دانش و خرد با نگاهی به ادبیات و تاریخ کهنسال میهنمان بپردازم.

برای آنکه گفتار طولانی نشود به چند بیت از استاد سخن، حکیم بزرگ و پدید آورنده‌ حماسه‌ ملی ایرانیان، فردوسی بزرگ و گذری گذرا به سطرهایی از تاریخ باستان سرزمین‌مان بسنده می‌کنم. 

زنیرو بود مرد را راستی
ز سستی دروغ‌ آید و کاستی

در نگاه نخست نیرو و زور بازو فاکتور مهم قدرت پهلوان و جوانمرد به‌نظر می‌رسد اما بیتی دیگر در شاهنامه به میان می‌آید.

توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود

«توانایی» زاییده‌ «دانایی» است و توانایی بدون دانایی و خرد ارزشی ندارد. به زبان عامیانه زورمندی بی‌فهم و خرد، قلدری است فضیلتی در کار نیست. 
در همین حال و هوا هستیم که در قلمروی تاریخ باستان ‌ناگهان به بخشی از کتیبه‌ داریوش کبیر هخامنشی در حدود ۲هزار و ۵۰۰سال پیش برمی‌خوریم که چنین می‌گوید: 

«خدای بزرگ است اهورا مزدا. که شادی را برای مردم آفرید، که «خرد» و «دلیری» را در داریوش شاه گذاشت. » 

اینجا هم خرد پیش از دلیری آمده است. 
در آغاز شاهنامه:

به نام‌خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه بر نگذرد 

«خداوند جان و خرد» در اوستا، کتاب دینی زرتشتیان میراث ملی ادبی کهن‌ ایرانیان یادگار روزگار باستان، «اهورامزدا» پروردگار بزرگ است به معنای «سرور دانا» که قدرت او از دانایی است و به‌ همین سبب او «سرور دانا» نام دارد. 
به هر سو می‌نگریم در تاریخ و تمدن کهن ایرانیان «دانایی» سرچشمه‌ «توانایی» است. 
و باز هم در شاهنامه اندر ستایش خرد: 

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد/ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای/خرد دست گیرد به هر دو سرای 
از و شادمانی و زویت غمیست/و زویت فرونی و هم‌ زو کمیست 
ازویی به هر دو سرای ارجمند/گسسته خرد پای دارد به بند

این مقال تنها نگاهی بسیار مختصر بود با توجه به چند بیت از میان ابیات فراوان شاهنامه درباب اهمیت خرد و نگاهی به واژه‌ای از اوستا و دوجمله‌ از میان سطرهای فراوان کتیبه‌های سنگی ارزشمند هخامنشی، برای بزرگداشت کوتاه «خرد». 
حال دیوان‌ شاعران، کتاب‌های مورخان و اندیشمندان و دانشمندان کهن، سخنان بزرگان دین و مذهب سرزمین‌مان که چه بسیار از اهمیت دانش و خرد گفته‌اند و خود این راه رفته‌اند، جای بحث مفصل خود را می‌طلبد. 
تنها این ‌مختصر را گفتم که آغاز دوباره‌ فصل فراوان اندیشیدن‌ را در مرز‌پرگهر به هم‌میهنانم خجسته باد گویم.


پاییز

وفادار ترین فصل خداست

حافظه ی خیس خیابان های شهر را

همیشه همراهی می کند

لعنتی، هی می بارد و می بارد…

و هر سال

عاشق تر از گذشته هایش

گونه های سرخ درختان شهر را

می بوسد و

لرزه می اندازد به اندام درختان

و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق

برای لمس تن زمین

که گاهی افتادن

نتیجه ی عشق است…

 


ی کربلا! ای کعبه ی عشق و امیدم
بعد از جدایی ها به دیدارت رسیدم

ای کربلا آغوش بگشا، زینب آمد
من زینبم کز رنج دوری ها خمیدم

هر روز دیدم کربلای تازه ای را‎
ای کربلا! تا بر سر کویت رسیدم

منزل به منزل، داغ بر داغم فزون شد
‎جان کَنده ام تا رَخت در این جا کشیدم

از بهر انجام رسالت، زنده ماندم
‎گر زنده ام من، زنده ی هر دم شهیدم

ای کاروان سالار زینب، دیده بگشا
‎تا گویمت با دیده ی گریان، چه دیدم

با آن که با دستت، به قلبم صبر دادی
چندان! که در هر جا شهامت آفریدم

اما دو جا دست غمم از پا در آورد
بی خود ز خود گشتم، گریبان بر دریدم

یک جا که دشمن بر لبانت چوب می زد‎
یک جا سرت چون بر فراز نیزه دیدم

بشنیده بودم صوت قرآنت بسی لیک
نشنیده بودم من زِ نی، کآن هم شنیدم

داغ دل من، کمتر از زخم تنت نیست
این را گواهی می دهد موی سپیدم


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

Elijah کسب و کار اینترنتی Kiel English Sky In the name of GOD نیروانا سفر به قبله در 29 اردیبهشت 1387 دیجیتال ایران کپی Souljah